نویسنده‌: عبدالعلی بازرگان

«بد خداشناسی» ممکن است عنوان متداول و مصطلحی نباشد، اما به هر حال بیانی است از نوعی خداشناسی متعارف میان توده‌هائی از مردم که به آداب و رسوم دینی گذشتگان، هر چند شرک‌آمیز و خرافی، بیشتر پایبند هستند تا آنچه مستقیماً در کتاب الهی و تعالیم توحیدی پیامبران آمده است.

این اصطلاح «من درآوردی» و ابتکار نویسنده نیست، عنوانی قرآنی است که بارها تکرار شده است؛ خداوند "منافقین و مشرکین " را «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» ( بد گمانان به خدا) نامیده است (فتح ۷). یعنی کسانیکه دیدگاه درستی نسبت به خدا ندارند و او را بد شناخته‌اند!

قرآن در باره برخی از شکست خوردگان نبرد «احد» که روحیه خود را باخته و از موضع خود بینی و عافیت طلبی تصورات باطلی در باره خدا و حقانیت راهشان میکردند، همین اصطلاح " بد خدا شناسی را به کار برده است:

آل عمران ۱۵۴ ــ.... و گروهی دیگر، تنها در فکر خویش بودند و به شیوه ( دوران) جاهلیت گمانهای بدی نسبت به خدا داشتند؛ می‌گفتند: آیا ( اختیار) کار به دست ماست ( تا خود را از معرکه خلاص کنیم ) ؟! بگو: سر رشته تمام امور به دست خداست...
... وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یظُنُّونَ بِاللّهِ غَیرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیةِ یقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَیءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ....

حضرت علی نیز سه خصلت را ناشی از بدخداشناسی شمرده‌اند: ترس، حرص و حسد. کسی که ازبندگان خدا می‌ترسد و از اجرای وظیفه شانه خالی می‌کند، قدرت خدا را نشناخته است، کسی که حرص می‌‌ورزد نیز رازق بودن خدا را درک نکرده و بالاخره کسی که حسادت می‌‌کند، بد خواه و بدبین بندگان اوست، نه مهرش را آموخته و نه فضلش را شناخته است.

اِنّ الْجُبنَ وَالْحِرصَ والحَسَدَ غَرائِزٌ شَتّی یجْمَعُها سُوءُ الظَنِّ باِلهِ

بد خداشناسی فضیلتی بر خدانشناسی ندارد! همانطور که آدرس عوضی گرفتن یا مسیر عوضی رفتن با آدرس نداشتن تفاوتی نمی‌کند، و به پزشک جعلی مراجعه کردن و نسخه عوضی گرفتن با دکتر نرفتن فرقی نمی‌کند. چه بسا آدرس نداشتن و نزد طبیب نرفتن، شخص را به چاره جوئی و اندیشه وادارد و سرانجام پس از سرگردانی‌ها به مقصد و به سلامت برساند، اما کسیکه آدرس یا نسخه عوضی گرفته، به اتکاء اطمینان کاذبش تفکر و تلاشی هم نمیکند.

بد خداشناسی پدیده تازه ای نیست؛ به درازای تاریخ سابقه دارد. به نقل قرآن از قصص انبیاء، هیچ پیامبری برای اثبات وجود خدا، یعنی " خداشناسی" نیامده است، بلکه تماما برای تبلیغ " توحید" یعنی تک خدائی و تقوای از شرک و انحراف، یعنی مبارزه با " بد خداشناسی" و تصفیه و پالایش تعلیمات به شرک و اوهام آلوده شده پیامبر پیشین آمده بودند.

نهضت‌های اصلاحی در میان پیروان پیامبران نیز در راستای همان نهضت نبوت است، که سلسله وار در تاریخ استمرار داشته است. اگر در مسیحیت امثال لوتر و کالوین نهضت پروتستانتیزم را به پا کردند، در تاریخ اسلام پس از نهضت کربلا، جریان اصلاح گری تا به زمان ما ادامه داشته است و در صده گذشته ظهور سید جمال الدین اسدآبادی، عبدو، کواکبی و امثال آنها را در جهان اسلام شاهد بوده و در ایران نیز مصلحان ممتازی داشته ایم.


آثار و علائم بیمارى

بد خداشناسی بیماری مهلکی است همچون بیماری‌های جسم و جان، و آثار و عوارضی دارد که با تشخیص بالینی و آزمایشات متناسب قابل شناسائی و درمان می‌باشد. نشانه‌های هر مرضی در اندام و اعضاء و جوارح ما آشکار می‌شود، نشانه‌های بد خدا شناسی را در روح و روان خود چگونه شناسائی کنیم؟

کافی است به خود بنگریم و میزان انگیزه و عشق و علاقه خود به موضوعات مادی و معنوی و صرف وقت و همت و هزینه ای که برای هر قسمت می‌کنیم مورد مقایسه قرار دهیم. البته ذوق و سلیقه واستعداد و امکانات ما یکسان نیست، بنابراین ارزیابی‌ها می‌‌تواند کاملا متفاوت باشد، اما به هر حال مواردی از مثال‌های زیر ممکن است در باره ما صدق کند:

اگر اهل تفریح و سرگرمی‌ و محفل و موسیقی باشیم، به هر قیمتی شده بلیط کنسرت را از مدتها قبل تهیه و سعی می‌کنیم حتما صندلی ردیف جلو را رزرو کنیم، اما در مجالس مذهبی معمولا در ردیف آخر می‌‌نشینیم تا اگر حوصله مان سررفت، سریع‌تر خارج شویم!

اگر اهل سینما و تاتر باشیم، دو ساعت فیلم و نمایش را با نشاط می‌‌گذرانیم، ولی بعد از پنج دقیقه نماز به خمیازه می‌افتیم!

اگر اهل ورزش باشیم، ساعت‌ها با هیجان کامل به تماشای مسابقات می‌نشینیم و روزها مسابقات جهانی در رشته‌های مختلف را تعقیب می‌کنیم، اما انگیزه ای به مشارکت در مسابقات اخلاقی در خدمت به محرومان نداریم!

اگر روزها رمان‌های چند جلدی را براحتی می‌خوانیم، ولی روزی یک صفحه کتاب دینی خواندن را مشکل می‌بینیم!

اگر ساعت‌ها گپ زدن در مهمانی‌ها و محافل انس، با مدتهای طولانی خداحافظی دم در! هنوز ما را خسته نمی‌کند اما برای شرکت در مجالسی که برای امور عام المنفعه تشکیل می‌شود، همیشه گرفتاری و کمبود وقت پیدا می‌کنیم!

اگر در کنار یارهستیم، زمان مثل برق می‌گذرد. اما در راز و نیاز با خدا گوئی زمان متوقف است و دقیقه اش ساعتی سنگینی می‌کند!

اگر برای احراز پست و مقام در موقعیت‌هائی که نان و نام دارد سخت رقابت می‌کنیم، اما از پذیرش مسئولیت در مؤسسات مردی غیر انتفاعی و مشارکت در مخارج آن شانه خالی می‌کنیم!

اگر ذوق خرید داریم و برای کالاهای تزئینی و تفننی هزاران خرج می‌کنیم، اما پرداخت حق عضویت‌های عقب افتاده در موسسات دینی و ملی برای ما سنگین است!

اگر برای امور مادی و دنیائی خود برنامه ریزی و از هفته‌ها قبل قرارهای خود را تنظیم می‌کنیم، اما برای خودسازیهای معنوی طرح و برنامه ای تهیه نمی‌کنیم!

اگر اهل محافظه کاری و پروای از خطر هستیم و از هر ناشناخته ای احتراز می‌کنیم، اما مآل اندیش و آخرت بین نیستیم و از عواقب اعمالمان بیم و هراس نداریم!

اگر برای خانه‌های موقت دنیائی تلاش و تکاپو می‌کنیم، اما برای خانه جاوید خود تدارکی نمی‌‌بینیم!

اگر خود را از شر هر خطری محافظت می‌کنیم، اما از بیم دامنگیر شدن نتایج اعمالمان و ظلم و ستمی که به خود یا به دیگران کرده ایم هیچ پروائی نمیکنیم!

اگر روزهائی که دیر از خواب بیدار می‌شویم و عجله داریم زودتر سر کار برویم، اولین کاری که ازبرنامه روزانه حذف می‌کنیم نیایش و یک صفحه قرآن است، نه مثلا ورزش یا صبحانه و...!

همه این‌ها حکایت از بروز علائم و نشانه‌هائی از بیماری در اندام ایمانی ما می‌کند.


خدا را " انسان وار" دیدن!

این بیت معروف از مثنوی مولوی را به یاد دارید که:

هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من

وقتی ما انسانها که همنوع و همطراز هستیم، یکدیگر را درست نمی‌شناسیم و بر حسب ظن و گمان در باره دیگری داوری و با آنها دوستی می‌کنیم، بدیهی است در باره خدائی که به تعبیر قرآن: اول و آخر و ظاهر و باطن است، چگونه می‌‌اندیشیم و اگر خدا اسماء خودش را معرفی نکرده بود چه تصور غریبی،همچون خدایان اساطیری یونان باستان، همان مهد فلسفه و حکمت داشتیم!!

می‌توان تصور کرد اگرمورچگان هم می‌‌خواستند تصوری از خدا داشته باشند، شاید او را مورچه بزرگتری با شاخک‌هائی بس نیرومندتر می‌‌پنداشتند!

دید ما نسبت به خدا بر حسب جهان بینی و زاویه نگرشمان تفاوت می‌کند. وقتی تصورمان از او " انسان وار" باشد، همچون شاگرد مدرسه ای می‌شویم که معلم را از زاویه تمایلات خود می‌بیند؛ اگرتکلیف بدهد و سخت گیر باشد، جلاد میشود و اگر به حال خود رهایش سازد فرشته رحمت می‌گردد!

می‌توان مثالهای زیادی از مقایسه انتظارات ما با نظامات خدائی مطرح کرد:

توده‌های مردم همواره سعی می‌کنند با نزدیک شدن به مراکز قدرت، برای خود تکیه گاهی در زندگی دست و پا کنند و در جوامعی که قانون در آنها غائب است! عوامل و آشنایانی در دستگاههای سیاسی، اطلاعاتی، نظامی و... به عنوان پارتی داشته باشند تا زیر چتر حمایتی آنان ازگزند دیگران مصون باشند.. نظامات حکومتی نیز در طول تاریخ همواره از این نیازسوء استفاده کرده و پایه‌های قدرت خود را بر دوش چنین وابستگانی قرار داده‌اند. مؤمنین نیز با چنین "قیاس بشری" توقع دارند حالا که به ابر قدرت جهان هستی تکیه و توسل کرده‌اند، باید آسیب ناپذیر باشند! اگر نه برای خود، حداقل انتظار دارند خداوند رسولانش را به جبران زحمات آنها در برابر دشمنانشان حمایت کرده و مانع هر آسیبی به آنها شده باشد.اما قضیه را بر عکس می‌بینند! مصیبت‌ها و مشکلات عمدتا بر آنها فرود می‌آید و ابتلاء و امتحانشان از همه بیشتر است!؟


ارتباطات سببی و نسبی در پارتی بازی‌های دنیائی کاملا کارساز است و حمایت قدرتمندان از حامیانشان معمولا شامل خانواده آنان نیز می‌شود، اما در قرآن آمده است که همسران دو پیامبر بزرگ خدا؛ نوح و لوط جهنمی شدند (سوره تحریم ۱۰) و حتی پسر نوح در دریا غرق شد و وساطت پیامبر هم کارگر نگردید!... و بر عکس، همسر فرعون مؤمنی ممتازو ساکن بهشت شد و پسر بت تراش بابل، بت شکن بزرگ تاریخ گردید!!


می‌گویند: "احترام امام زاده را متولی باید نگه دارد!" انتظار ما این است که خداوند باید یکسره از پیامبرانش تعریف و تجلیل کرده باشد، اما می‌‌بینیم در مواردی صریحاً انتقاداتی بر آنها کرده است! و اصلا لحن قرآن در باره آنها بیش از تعظیم و تشریف، حالت تربیت، تعلیم و در مواردی، تهدید و توبیخ دارد!


انتظار ما این است که خدا موفقیت پیامبرانش را در دنیا تضمین و دشمنانش را تار و مار کرده باشد، چرا که او قوی و قدیر مطلق است، اما میدانیم بسیاری از آنها شکست خوردند، حداقل در کوتاه مدت و از نظر معیارهای دنیائی به پیروزی نرسیدند! پیامبر اسلام نیز هرگز مطمئن نبود سرانجام به پیروزی می‌رسد، قرآن این هشدار الهی را بارها بیان کرده است که: تو ممکن است تحقق برخی از وعده‌های ما را ببینی یا قبل از آن از دنیا بروی! (یونس ۴۶، رعد ۴۰، غافر ۷۷ و...). اما ما برای پیروزی ورزشکارانمان در میادین بین المللی متوسل به بزرگان مذهب میشویم که مثلا گل بیشتری بزنیم و یا وزنه سنگین تری بلند کنیم و فکر نمی‌کنیم با شکست‌ها باید چه کنیم که بحساب ناتوانی آن بزرگان گذاشته نشود!؟


در طول تاریخ، سفرا و نمایندگان سیاسی پادشاهان که به عنوان پیک و پیام آور نزد حکمرانان سایر نواحی می‌رفتند، از مصونیت متقابل برخوردار بودند و اگر مورد تعرض و قتل قرار می‌گرفتند، لشکر کشی‌های انتقامی‌ می‌کردند، اما با تکذیب، تمسخر، توهین و تحقیر رسولان و حتی قتلشان توسط ظالمان، خداوند حلیم تعجیلی در طرد و تعذیب دشمنان نکرده است!... تاریخ خونبار کربلا و قتل عام اصحاب امام حسین و اسارت اهل بیتش را که از یاد نبرده اید!؟


ما ممکن است انتظار داشته باشیم پیامبر اسلام مدافع مطلق مستضعفان ودشمن آشتی ناپذیر سرمایه داران بوده باشد، اما تاریخ گواهی می‌دهد در کنار محرومانی همچون بلال و سمیه و یاسر و... برخی از اشراف قریش هم به او پیوستند و اصلا همسر پیامبر خدیجه، ثروتمندی با سرمایه در گردش بود!.. و داشتن و نداشتن برای پیامبرفرع بر حق و باطل بود.


ما انتظار داریم همینکه نمازی خواندیم و روزه ای گرفتیم یا زیارتی رفتیم، خدا حوائجمان را برآورده کند و در زندگی دردسری نبینیم! و در جهت مقابل نیز، برای خدانشناسان و بی دین‌ها هزار جور درد بی درمان انتظار داریم، اما می‌بینیم حساب‌هایمان وارونه از آب درآمده و ابتلاها از زمین و آسمان بر مؤمنین می‌بارد!


بیشتر ما " احساس مدار" و عاطفه محور هستیم،مصلحت بلند مدت را فراموش می‌کنیم و به احساسات می‌‌چسبیم! قرآن می‌گوید زناکاری را (که در ملاء عام مقابل چهارنفر عادل زنا کرده و قبح فحشا را با تجاوز به حقوق خانواده‌ها برده) صد ضربه تازیانه بزنید و در اجرای قانون خدا گرفتار "رأفت" نشوید (سوره نور آیه ۲)،اما خیلی‌ها دلشان می‌سوزد و بر آثار بلند مدت گسترش چنین مفاسدی، که همچون سرایت عضو چرکین به بدن، کل اندام را نابود می‌کند، چشم می‌‌پوشند.


ما می‌‌پرسیم منطق عذاب جاوید چیست و چرا برای گناهان محدود در یک عمر باید نامحدود عذاب کشید؟ اما نمی‌‌پرسیم چرا یک لحظه بی احتیاطی در رانندگی، جان یا جان‌هائی را برای ابد خاموش می‌کند! و یکبار شکست در امتحان فرصت ورود به دانشگاه را برای همیشه سلب میکند؟


می‌‌پرسیم این چه خدای عادلی است که برای همه به تساوی استعداد و امکانات و سلامتی و سعادت قرار نداده است؟ اما فراموش می‌کنیم بیشتر این تبعیض‌ها و تجاوزات و فقر و محرومیت‌ها ناشی از عملکرد خودمان و ظلم و ستمی است که بر یکدیگر روا می‌داریم. حکمت تنوع‌ها و تفاوت تعادل با تساوی را نیز نمی‌شناسیم ویک لحظه نمی‌‌اندیشیم که اگر همچون محصولات صنعتی یکسان بودیم و "اختیار"ی خدا نداده بود، چه دنیائی داشتیم!

دهها مورد مشابه مثال‌های فوق را می‌‌توان مطرح کرد، که پاسخ آن را با تغییر زاویه جهان بینی و خدا شناسی، ازکلام مستقم خداوند در کتابش می‌توان دریافت. مشروط بر آنکه از اسارت زمان و مکان در عمر موقت دنیائی و منافع محدود و موقت آن آزاد شویم و با آگاهی ازابعاد " اختیار"، ابتلا و امتحان را ابزار ارتقاء و رشد و کمال بدانیم.